این دل نا ارام خسته ام میکند

!نـــه نمیــــدانــــی
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام
!در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد
!نـــه نمیــــدانــــی
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نـا آرام
!...چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد

سندن ایری دوشندن بلکه اوزم نن ده ایری دوشمیشم

عاشقام گـوزوم اغلار  گولمرم اوزوم اغــلار

درديمی كيمـــــه دئييم   اغزيمدا سوزوم اغلار

مجموعه 19 عکس عاشقانه غمگین

باقجادان گل قوتاردی  قارا زلفيـــــم اغاردی

الله منيـــــــم سوگيمـی   گورئسن كيـــم اپاردی

 

قاليب قولاغيـــم سســـده  مـــن بيـــزاراوهوســــده

الله نئـــجه زما نــــــدور    او ازاد مــــن قفســـــــده

سوگلوم هارا گئلـــدی   آغ گونوم قارا گئلدی

سنــد ن آيری دوشنن     اورگيم زارا گئلـــدی

همین که هستی
همین که لا بلای کلماتم
نَفَس میکشی،راه میروی
...
...
همین که پناه ِ واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست
همین که بازم میخندی و شادی 

کافی‌ست برای یک عمر آرامش ؛
باش!
حتی همین قدر دور ولی شاد

مثل همیشه میگم

جایت همیشه سبز است در خلوت خیالم

 خوبم به خوبی تو گرچه نپرسی حالم

انتظار ................................................

گفتمش همدم شبهایم کو؟ تاری از زلف سیاهش را داد


گفتمش بی تو چه می باید کرد؟ عکس رخساره ی ماهش را داد


وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد


یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد

خیانت به دوست

چند روزی بود رنگ خورشید رو ندیده بودم.ته ریش و موهای بلند.یک بازنده واقعی.چند روزه به نقطه ای از اتاقم فقط نگاه می کنم .یه فریادی تو گلوم گیر کرده.ساعت خیلی دیر میره جلو ،بیشتر از همیشه گذر زمان اذیتم می کنه.

یه نفس عمیق .تجویز دکتره می گه هر وقت ایجوری می شی یه نفس عمیق بکش.ولی نمی دونه هر نفسی می کشم ارزوی برای برگشتنش ندارم.

سفر کردنم خلاصه شده رفتنم از روی صندلی به رخت خواب است.
عجب دورانی شده.من و تاریکی و یک دو هزاری عطر زده شده در دستانم.شاید اگه فرصتی بود برای خداحافظی دیگر حسرتی بر دل نداشتم.

 چشمانـم به دنبال حقیقت می‌گردند

انگشتانـم ایمان و عقیده را احساس می‌کنند

پاکیزگی را با دستانـم لمس می‌کنـم

و همه چیز را زیـر بـاران اعتراف می‌کنـم

و سپس در مقایل آینـه ایستادم

آنرا شکستـم!

چه شبیه شد آیـنه با من . . .

قصه ای بود و نبود

ماه ها میگذرد از شب تلخ وداع
از همان شب که تو رفتی و به چشمان پر از حسرت من خندیدی
تو نمیدانستی
تو نمی فهمیدی
که چه رنجی دارد با دل سوخته ای سر کردن
رفتی و از دل من روشنایی ها رفت
لیک بعد از ان شب
هر شبم را شمعی روشنی می بخشید
بر غمم می افزود
جای خالی تو را میدیدم
می کشیدم آهی از سر حسرت و می خندیدم
به وفای دل تو
و به خوش باوری این دل بیچاره خود
ناگهان یاد تو می افتادم
باز می لرزیدم
گریه سر می دادم
خواب می دیدم من که تو بر میگردی
تا سر انجام شبی سرد و بلند
اشک چشمان سیاهم خشکید
آتش عشق تو خا کستر شد
یاد تو در دل من پرپر شد
اندکی بعد گذشت
اینک این من...تنها...دستهایم سرد است
قدرتم نیست دگر...تا که شعری گویم
گر چه تنها هستم
نه به دنبال توام
نه تو را می جویم
حال می فهمم من...چه عبث بود آن خواب
کاش می دانستم عشق تو می گذرد
تو چه آسان گفتی دوستت دارم را
و چه آسان رفتی...
کاش می فهمیدی وسعت حرفت را
آه...افسوس چه سود
قصه ای بود و نبود ...

ای کاش میدانست چه بلایی سرم اورد و رفت فقط همین فقط

اگه بگم که قول مي دم تا هميشه باهات باشم
اگه بگم که حاضرم فداي اون چشات بشم
اگه بگم توآسمون عشق من فقط تويي
اگه بگم بهونه ي هر نفسم تنها تويي
اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت مي کنم
اگه بگم زندگيمو بذر بهارت مي کنم
اگه بگم ماه مني هر نفس راه مني
اگه بگم بال مني لحظه ي پرواز مني
ميشي برام خاطره ي قشنگ لحظه ي وصال
ميشي برام باغبون ميوه هاي تشنه وکال
ميشي برام ماه شباي بي سحر
ميشي برام ستاره ي راه سفر
ولي بدون هرجا باشي يا نباشي مال مني
بدون اگه براي من هم نباشي عشق مني
براي سعادت شبا شعرامو من داد مي زنم
براي خوشبختي تو خدا رو فرياد مي زنم

تو که میدانستی با چه اشتیاقی…خودم را قسمت میکنم

پس چرا …زودتر از تکه تکه شدنم…جوابم نکردی…برای

خداحافظی …خیلی دیر بود…خیلی دیر !!