سوزونده مین یالان واردی

نگارین غصه سیندن بی می و ساقی قالان واردی  

دایان دنیا دوشن واردی اورگی قان اولان واردی

نه حاصل مال و ملکیندن اگر مستی اولا سنسیز

بو دنیانی جهالت دن الان واردی ساتان واردی

عزیزیم عشوه و نازین مvی مغلوب ادیر هردن

بیر عمری اه و حسرت له اجین اولموش یانان واردی

خیال روی جانان دیر کی نقش پرده جان دیر

کنار جام و ساقیله غمیله اغلیان واردی

منی اغلادی بو دنیا الیم چکجک گولوم گدی

اینان مام بیرده دنیایه سوزونده مین یالان واردی

سن منه یار اولمادین اما اوزوم یارم سنه

دلیم وار میر دیم جانانه چوخداندیر گرفتارم سنه

ماتم غظما فراغین من عزادارم سنه

نیلیم سنسیز سنه جاندان گرفتار اولموشام

عشقیوه قیمت ندیر منده خریدارم سنه

ای طبیب ای نوشدارو لبرین جان قیمتی

گل اوتور بالینمه چوخداندی بیمارم سنه

گوزلرم هر گون یولون بلکه دونر یارین گوزل

بی وجود اغیارلردن چوخ وفادارم سنه

هر کسی بیر طرحیده ادی بو دنیایه فلک

سن بو دونیاده گول اولدون نازنین خارم سنه

گردش دوران اگر مظلوم سالیب دیر چنگینه

سن ده ات تیره غمین جانا سپر دارم سنه

وای بلالی باشما ای وای منیم احوالیمه

سن منه یار اولمادین اما اوزوم یارم سنه

بیر نگار عشقنده اغلار دیده گانیم وار منیم

بیر نگار عشقنده اغلار دیده گانیم وار منیم  

سرو قامت نازنین  سرو چمانیم وار منیم

ماه رویین گورجک الدن قدی صبرو قامتیم

بیر نچه مدتی کوینده مکانیم وار منیم

نگس شهلاسی ایلر خاطرم اشفته حال

گوشه میخانده اه و فغانیم وار منیم

ساقیا ور باده مست ایله بتون عاشقلری

گون باتیر عمروم گچیر بیر از زمانیم وار منیم

لاله تک بیر یاره واردیر عمق جسم و جانیده

عشقدن بیر توفه دیر غمدن نشانیم وار منیم

بو قارانلیق ظلمتین اسرار لا افهامی وار

مونسیم دیر خاطری ارام جانیم وار منیم

اورگیم دولدی غمیله گینه پی مانه کمین

اورگیم دولدی غمیله گینه پی مانه کمین

یانیرام حسرتینه هر گجه پروانه کمین

گینه سنسیز-گینه یالقیز-گینه تنها گجلر

دوشرم دیلره عشقینده من افسانه کمین

دولانیر می اسرینده هامی دنیا باشیما

دولانیم قوی باشیوا بو گجه پروانه کمین

 

عمرومو ورم اگر اولسا مجالیم بیر دم

دولاشام تلریوه ای گوزلیم شانه کمین

خواندم یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

گفت بخوان نابترین آیه عشاق را
سبزترین زمزمه باغ را

رونق آفتاب را

گفت : بخوان پاک ترین آیه توحید را
جلوه تابنده خورشید را
طلعت ناهید را

گفت: بخوان آبروی آب را
روشنی و پاکی مهتاب را
خواندم: یا فاطمه ، یا فاطمه ، یا فاطمه

 


 

شهادت حضرت فاطمه (س) برشیعیان تسلیت  باد

شور تب در پیکرم افتاده است      شور مستی در سرم افتاده است

حرف قلبم را هویدا می کنم              با خدای خویش نجوا می کنم

بار الهی خسته ام از زندگی            معصیت هایم شده شرمندگی

خوب می دانم که من بد کرده ام     راه خوشبختی خود سد کرده ام

من ذلیلم بیش از این خوارم مکن            دوره گرد کوچه بازارم مکن

خود نمیدانم کجا رفتم به خواب              از چه بیدارم نکردی آفتاب

توبه کردم توبه کردم بار الهی               زندگی و عمر خود کردم تباه

باب لطفت را به رویم باز کن                  با عزیزانت مرا دمساز کن

بعد از این نجوا خدای نیک و زشت      روی برگ کاغذین من نوشت

دوست داری مست و مجنونت کنم       تا ابد بر خویش مدیونت کنم

دوست داری همره جانان شوی      با خدای خویش هم پیمان شوی

می دهم با دردهایت خاتمه                    آشنایت میکنم با فاطمه

فاطمه کار خدایی می کند             فاطمه مشکل گشایی می کند

هستی عالم بود از هست او              جنت و دوزخ بود در دست او

ماسوا روزی خورد از خوان او               گردش چرخ است با فرمان او

او کلید قفلهای بسته است             او امید هر دل بشکسته است

بهر او ارض و سما را ساختم             گفت او من مصطفی را ساختم

بهترین غمخوار و یاور دادمش            همسری را همچو حیدر دادمش

من به عشقش ساختم کوه و دمن       من عطا کردم به زهرایم حسن

داده ام او را عزیز عالمین ب                  رترین مخلوق عالم را حسین

فاطمه بر عرض عالم کوکب است                مادر و آموزگار زینب است

علت ایجاد عالم فاطمه است           نقش روی قلب خاتم فاطمه است

فاطمه یعنی سرور اهل بیت                    عزت و فخر و غرور اهلبیت

او تمام دلخوشی حیدر است                او شهید بین دیوار و در است

از وجود او خدا شیدایی است             کردگار این جهان زهرایی است

ای که هستی پر ز عصیان و گناه      هر چه می خواهی تو از زهرا بخواه

خاطرات تمام نمی شوند تمـــــامم می کنن

تنهایی شاید ساده ترین واژه ی زندگیم بوده
وقشنگترین پناهگاه برای فرار از واقعیت های سخت زندگی
خاطرات را باید سطل سطل
ازچاه زندگی بیرون کشید
خاطرات نه ســر دارند و نه تــه
بی هوا می آیند تا خفه ام کنند
میرسند
گاهی وسط یک فکر
گاهی وسط یک کوچه
سردم می کنند .داغم میکنند
رگ خوابم را بلدن . .زمینم می زنن
خاطرات تمام نمی شوند تمـــــامم می کنن

دیوانه دل

گاه فکر میکنم

در سر من دیوانه خانه ای وجود دارد

و دیوانه ای که به زنجیر کشیده شده دلم به حالش میسوزد

ذهن من درگیر اندیشیدن به توست ن

او را به زحمت انداخته ام

گاهی احساس میکنم

چیزی در سرم با شدت خود را به اطراف میکوبد و میخواهد رهایی یابد

خدایا مرا از شر خودم در امان نگه دار

ارزوی خفته

تنها ارزوی من براورده شدن ارزوهای تو بود

حالا که فکر میکنم ارزو داشتی من نباشم

و مرا دیگر نبینی

و ان هم براورده شده

پس دیگر این حال خراب من از چیست

تو که به ارزو یت رسیدی

برای تو

مثل هر شب برای تو مینویسم

برای تو عزیزتر از جان

ولی تو

با نیت هرکی میخوای این ها را بخوان

طول عمر تو در این دنیا بیشتر از فاصله اذن تا نماز نیست

هنگامی که متولد می شوی در گوش تو اذن گفته می شود

 بدون آنکه برتو نماز خوانده شود

و هنگامی که از دنیا می روی برروی تو نماز گزارده می شود می شود

بدون آنکه اذانی گفته شود

بدان که طول عمر تو در این دنیا بیشتر از فاصله اذن تا نماز نیست

ای کاش حواسش ،به تاثیرِ حرفهایش بود

حرفهـــــــایی هست

بدجور دل میشکنند

بدجور دل می سوزانند

بدجور خراب میکنند

از عزیزترین کسانت

گاهی دلت میخواهد

کمی بیشـــتر ...حواسش ،به تاثیرِ حرفهایش بود

خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست

گشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست

ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود

نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست

مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد

ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست

بی صبری تمام زندگی

زنـدگــی انــگــار

تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!

هـرچــه مـن صـبــوری میکـنــم

او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام

هـول میزنــد

....بـــرای ضـربــه بـعــدی

کـمـی خـسـتــگـی در کــن

...خـیــالـت راحـت

خـسـتـگــی ِ مــن

....بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود

عاشق که میشوی

عاشق که میشوی دیگر برای خودت نیستی

...وقتی بخندد از ته قلب میخندی

...وقتی غمگین است میخواهی که نباشی

و همیشه در لحظاتش شریکی

پس همیشه برای شادی و خوش بختی تو دعا می کنم

نه برای خودم و نه حتی برای خودمان

این یعنی عشق

عشق صدای فاصله هاست

و عشق صدای فاصله هاست
 
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند

همیشه عاشق تنهاست
 
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
 
...دچار باید بود

خاصیت عشق

صدای تو خوب است.

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن میروید.

در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم.

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.

و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد.

وخاصیت عشق این است...

حالم خوب است اما.............

اینك باران

بر لبهء پنجرهء احساسم می نشیند

و چشمانم را نوازش می دهد

تا شاید از لحظه های دلتنگی عبور كنم


حالــــم خوب است امــــا


...

دلــــم تنــــگ آن روزهایی شده که می توانستم از تــــه دل
بخــــندم

دلتنگ تر از همه دلتنگی ها

گاه دلتنگ می شوم

دلتنگ تر از همه دلتنگی ها

گوشه ای می نشینم


وحسرتها را می شمارم

و باختن ها را ...و صدای شکستن ها را ...

نمی دانم من کدام امید را ناامید کرده ام

و کدام خواهش را نشنیدم


و به کدام دلتنگی خندیدم

که این چنین دلتنگم؟

آنقدر دلم برايت "تنگ" است!

و کاش ميدانستي

چه لذت بخش است اين دلتنگي

تنهای تنها

دلم برای تنهایی میسوزد،چرا هیچکس اورا دوست ندارد؟

مگر او چه گناهی کرده که تنهاشده؟

جرمش چیست که هیچکس اورا نمیخواهد؟

دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی او رفته بود

تنهای تنها،نیمه شب اورا مرده کنارحوض خانه پیدا کردم

از گریه چشمانش سرخ شده بود

برایش گریستم،آخر او از تنهایی مرده بود

...

تنهایی مرد و من تنهاتر شدم